نارتانارتا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

یه نینـــــی و یه مامان کــــــوچولو

عسلم گفت آووو

    عزیز دلم خیلی وقته نیومدم برات بنویسم اخه تا میام پای لپ تاپ شما از سر و کولم اویزون میشی عسل من دیشب داشتیم شام میخوردیم و بهت گفتم این اب ابببب تو هم تکرار کردی آو من و بابایی ذوق زده شدیم هی میگفتم آب تو میگفتی آو اخ جووووون عشقم داره حرف زدن یاد میکیره چند رو بیش تو مطب دکتر  من همش  بلند بلند داد میزدی دیدا دیدا دددد دودودو دادادا توجه همه رو به خودت جلب کرده بودی این روزا بهترین روزهای زندگیمه چون تو داری این دنیا رو کشف میکنی و با هر چیز جدید که یاد میگیری من و بابایی کلی عشق میکنیم بابا یی هر وقت از سر کار میاد کلی براش ذوق میکنی و جلوی در حموم منتظرش میمونی یه دفعه هم رفتی تو حموم تا ا...
24 ارديبهشت 1391

روزهای مادرانه من

عزیزم دلبندم عمرم جونم این روزها همش دارم مادری میکنم مادری یعنی چی؟؟ یعنی اینا الان تو بغلمی و یه دستی میتایپم یعنی یه دستی اشپزی مینکم یه دستی ظرف میشورم  خونه رو مرتب میکنم.... پس اون یکی دستم کو خوب معلومه تو بغلمی عشقم یعنی تند تند غذا میخودم یعنی وقت نمیکنم واسه خودم مثل قدیم غذاهای خوشمزه و رنگین درس کنم یعنی حتی نمیتونم شیر موز درست کنم چون تو از صدای مخلوط کن میترسی دلبندم یعنی لباسا رو بنداز تو ماشین صبح برو تا غروب درشون بیار یعنی با هزار زحمت  دقت سوپ درست کن اما پرنسس خانوم نخورن..... بزار تو یخچال دوباره بعد یک ساعت درش بیار بزار رو اجاق .... تلفن زنگ میزنه اخیششش میشینی رو مبل و حرف میزنی دلت واشه.....
9 ارديبهشت 1391
1